-
لحظه ی شروع راسکلنیکف
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 16:06
رادیون رومانویچ راسکلنیکف به چشم های سونیا خیره شد و اشک چشمانش را پر کرد. ناگاه در درونش احساس تازه ای کرد. با خود گفت دیگر زمان فلسفه بافی ِ بیهوده و رنج های ناشی از آن به پایان رسیده و حال احساس می کنم زندگی جدیدی را آغاز خواهم کرد. آری پس از آن همه رنج و مشقتی که کشیده بود و مکافاتی که دیده بود ، حال او زندگی را...
-
حکایت ِ یک نخ سیگار
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 15:34
مرد در حالی که روی لبه ی تخت ِ خواب نشسته بود و حالتی متفکرانه داشت ، با فندکی که در دستش گرفته بود ور می رفت ! از نگاهش انتظاری شهوتناک به قصد لذت را می شد به وضوح خواند. او بعد از چند لحظه یک نخ سیگار از همسرش که کنارش نشسته بود و پاکت سیگار در دستانش بود ، طلب کرد. زن نگاهی خمار و خریدارانه به چشمان ِ همسرش انداخت...
-
من و من (1)
دوشنبه 10 مردادماه سال 1390 17:48
در گوشه ای از اتاقی چند دیواری ، من کز کرده بود و غمی عمیق در چهره اش پیدا بود.غمی که با نگاهی خیره به دورترین دیوار اتاق همراه بود. بغضی سنگین گلویش را گرفته بود ... کس دیگری در اتاق ِ چند دیواری نبود ، اما من احساس کرد که باید حتمن حرف بزند ، بنابراین شروع به حرف زدن با من کرد. - اجازه دارم گریه کنم ؟ من بدون اینکه...